خسته از آدم بزرگا
صندوقچه قدیمیخسته از آدم بزرگا
صندوقچه قدیمیدرباره من
خدا به انسان می گوید :
شفایت می دهم ، از این رو که آسیبت می رسانم
دوستت دارم از این رو که مکافاتت می کنم
ادامه...
نظرسنجی
فقر ، معصومیت را نشانه گرفته است
نظرسنجی
نسبت به کودکان دست فروش و خیابانی چه دیدی دارید
نظرسنجی
دلیل افزایش سقط جنین چیست
نظرسنجی
دختری که ارزشش را مدل ماشین پسر می دانداز نظر پسر فقط ارزش تخت خواب را دارد
نظرسنجی
دلیل کاهش ازدواج در ایران و افزایش روابط نامشروع جنسی چیست
نظرسنجی
نماز
پیوندها
- دوستی با قرآن و دوستی از نظر قرآن
- loveme....*خاطره*
- مستان می آیند *مهرشاد *
- نماز،
- ترنم عشق*محمد 20 *
- نازنین
- دلتنگی های من * کیمیا *
- اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست * اسداله*
- گفت و گو های تنهایی*سارا*
- آوای باران *آویش *
- آب * مریم*
- با تمام اشک هایم * زکیه *
- دلنوشته های کسی که به عشقش نرسید * محمد *
- دنیای عاشقانه *امید*
- فقط برای تو * الناز *
- خدا همیشه یارتان * سراوانی*
- در انتظار بهار با تو *قاصدک*
- روز های تلخ * رضا خان *
- بیخانمان وقتی نباشی ...*محمد*
- دلتنگی و تنهایی*مهسا*
- غمکده من * محمد *
- مهمون من باش و تنهاییت رو قسمت کن *پرشان *
- عاشقانه های ادبی *حمید*
- پسر عینکی
- عاشق با تو بودنم * ابراهیم *
- اختاپوس
- گالری عکس های تنهایی من * احمد *
- سلام به سکوت همیشگی * مسعود *
- ♥† فرﺷﺘﻪ مرگ †♥*بهزاد *
- عاطفه بی عاطفه
- تنهایی های دختری به نام ماهرخ * ماهرخ *
- کافه دوستی *سوگند *
- دلتنگی *مرضیه *
- خداحافظ *مهدی *
- بی رحمی *پریسا *
- ترنم تنهایی *مهدی*
- بی قرار خدا * زینب *
- عاشقانه * سمیه *
- دنیای دخترانه ام*مائده *
- دنیای دخترانه ام*مائده *
برگهها
جدیدترین یادداشتها
همه- [ بدون عنوان ]
- دیگه نمیاد ?
- خدایا می بینی ?
- [ بدون عنوان ]
- ای کاش کسی هم دست روی چشمان من می گذاشت
- یادته آرزو می کردیم مث مامان بابا بزرگ بشیم مامان بشیم بابا بشیم
- خدایا زمین نمی آیی
- به تنش تجاوز نکردی به روحش تجاوز کردی تو او را زن کردی تو زنانگی اش را ربودی
- مراقب باش دختر یا پسر مهربون از مهربونیت سوء استفاده نکنند
- خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ....کارم از گریه گذشتس بدان می خندم ....
نویسندگان
- مهشید 20
بایگانی
- تیر 1393 1
- فروردین 1393 6
- اسفند 1392 13
تقویم
تیر 1393| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
| 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
| 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
| 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
| 28 | 29 | 30 | 31 |
جستجو
آمار مهربان ها : 11270 بازدید
Powered by Blogsky
به تنش تجاوز نکردی به روحش تجاوز کردی تو او را زن کردی تو زنانگی اش را ربودی
همه زندگی اش را باخت
او هم خدایی دارد
روزی، جایی ، خیلی زود
گریبانت را می گرد به تو مشت می زند
که تباه کردی زندگی اش را
جوانی اش را
غرورش را
فقط برای یک لحظه شهوت و یک شب خوشی تنت
مهشید
1392/12/26 ساعت 22:05
فرشتــه از شــــیطانـــ پرسیـــــد:
قویــتــرین سلاحــــ ِ تو برایــــ فریفــتــــن انسانــها چیستــــ؟
شیطانـــ گفتـــ: به آنها میگویـــــــم :
“هنـــــوز فـــرصتــــ هـســـــــــت”
شیطانــــ پرســــید:
قدرتـمنـدترینـــ سلاحـــ ِ تو برایــــ امیــــد بخشیدنــــ به انسانها چیستـــ؟
فرشتـــــــه گفتــــ به آنـــها مــیـــگو یــــم :
" هنــــــوز فرصتــــ هســـــــــت " !!
سلام
گلها همه با اذن تو برخواسته اند / از بهر ظهور تو خود آراسته اند
مردم همه در لحظه تحویل ، بی شک اول فرج تو را از خدا خواسته اند . . .
ســــــــــــلام
سال نـــــــــــــــــــــو مبارک
امیدوارم ســـــــــــال خوبــــــــــــــی داشته باشی
خوشحال میشم به یاد من هم باشی...
کوله بارم را می بندم
سفر نزدیک است
روی آینه ها پارچه ی سفیدی بگذارید
دل ها را بشورید از کینه های غم آلود
چشم ها را به دنیای جاده،افق کنید
سفر نزدیک است
همسفری نیست تاهمراهی کند
عشقی نیست تا دلداری کند
تنهاتر از همیشه
باز هم می گذرم از آن بیشه
قفل ها بر درب ها زنید
دلها از درد ها زنید
اینجا همه چیز بوی رفتن می دهد
بوی دود اسپند و بوی خاک،
همان خاکی که از ریختن آب بدرقه
از خواب غفلت بیدار می شود
حسی غریبی فرا گرفته همه بودنم را
غریب از عشقی دور از حسی پر نور
مدفون میکنم خاطرات اینجا را
گلگون می کنم امید فردا را
مقصدم همان جاست
همان جا که شهر توست
همان شهری که عشق ،نام اوست
سلام آپم خوشحال میشم سر بزنی.
سلام مهشیدجان .نیستی یا هستی پیش ما نمیای.
نازگل ورضاخان منتظرندبیا.
با انکه زما هیچ زمان یاد نکردی
ای انکه نرفتی دمی از یاد کجایی.
" بهار که بیاید دیگر رفته ام "
قصه را که می‌دانی؟ قصه مرغان و کوه قاف را، قصه رفتن و آن هفت وادی صعب را، قصه سیمرغ و آینه را؟
قصه نیست؛ حکایت تقدیر است که بر پیشانی‌ام نوشته‌اند. هزار سال است که تقدیر را تأ‌خیر میکنم.
اما چه کنم با هدهد، هدهدی که از عهد سلیمان تا امروز هر بامداد صدایم می‌زند؛ و من همان گنجشک کوچک عذرخواهم که هر روز بهانه‌ای می‌آورد، بهانه‌های کوچک بی‌مقدار.
تنم نازک است و بال‌هایم نحیف. من از راه سخت و سنگ و سنگلاخ می‌ترسم. من از گم شدن، من از تشنگی، من از تاریک و دور واهمه دارم.
گفتی قرار است بال‌هایمان را توی حوض داغ خورشید بشوییم؟ گفتی که این تازه اول قصه است؟ گفتی که بعد نوبت معرفت است و توحید؟ گفتی که حیرت، بار درخت توحید است؟ گفتی بی نیازی...؟
گفتی که فقر...؟ گفتی که آخرش محو است و عدم...؟
آی هدهد! آی هدهد! بایست؛ نه، من طاقتش را ندارم...
بهار که بیاید، دیگر رفته‌ام. بهار، بهانه رفتن است. حق با هدهد است که می‌گفت: رفتن زیباتر است، ماندن شکوهی ندارد؛ آن هم پشت این سنگریزه‌های طلب.
گیرم که ماندم و باز بال‌بال زدم، توی خاک و خاطره، توی گذشته و گل. گیرم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم، بال‌های بسته اما طعم اوج را کی خواهد چشید؟
می‌روم، باید رفت؛ در خون تپیده و پرپر. سیمرغ، مرغان را در خون تپیده دوست‌تر دارد. هدهد بود که این را به من گفت.
راستی، اگر دیگر نیامدم، یعنی که آتش گرفته‌ام؛ یعنی که شعله‌ورم! یعنی سوختم؛ یعنی خاکسترم را هم باد برده است.
می‌روم اما هر جا که رسیدم، پری به یادگار برایت خواهم گذاشت. می‌دانم، این کمترین شرط جوانمردی است.
بدرود، رفیق روزهای بی‌قراری‌ام! قرارمان اما در حوالی قاف، پشت آشیانه سیمرغ، آنجا که جز بال و پر سوخته، نشانی ندارد...
متاسفانه کشورما یکی ازکشوهایی است که این فجایع زیادداریم که ازدلایلش میشه به نابسمانی جامعه وقوانین محدودکننده وشرایط ضعیف خانواده برای تربیت فرزندان به دلیل مشغله مالی وهمچنین رها کردن وآزادی سیاست وارجوونها وکشیده شدن به این سمت...
سلامتی
سعادت
سیادت
سرور
سروری
سبزی
سرزندگی
هفت سین سفره زندگیتان باشد.
نوروز مبارک
ممنون که اومدی لینکی
مرسی که به فکرم بودی اما شانس ندارم امیل هم ندارم
سلام خوبی؟
بهار هم که نباشد من به مهربانیتان از شکوفه لبریزم ...عیدتان مبارک
سلام عزیزم خیلی عالی بودممنون عیدت هم پیشاپیش مبارک
رفتنت آغاز ویرانــی است، حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانی است، حرفش را نزن
گفته بودی چشـــم بردارم من از چشمان تــــو
چشمهایم بی تو بارانی است ، حرفش را نزن
آرزو کردی کــــه دیگر بـــر نگـردم پیش تــــــــو
راه من، با این که طولانی است، حرفش را نزن
عهد بستــی با نگاه خسته ای محرم شوی
گر نگاه خسته ی ما نیست ، حرفش را نزن
خورده ای سوگند روزی عهد خـــود را بشکنــــی
این شکستن نا مسلمانی است ، حرفش را نزن
حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانــی است ، حرفش را نزن....
سلام......
ببخشید خیلی وقته سر نزدم کمک می خواستم باید کار دستی درست کنم کمک می خواستم
خیلی قشنگ بود مهشید جون و البته یکمی هم ناراحت کننده...
کاش هم مردهای جامعمون و هم خانومهای کشورمون یکم خدارو درنظر داشته باشن..آخه یکی نیس بگه به کجا چنین شتابان؟واقعا...!کاش یکمی هم از خدا می ترسیدن..
پیامت خیلی قشنگ بود، سه بار خوندمش، خیلی تحت تاثیر احساسات نعیفش قرار گرفتم. ..
امید وارم حتی یک واژه اش هم از خودت نباشه...
درود خانم...
درود...
امید وارم اول خودتون و بعد...
نه
امید وارم هم شما و هم کودکان جامعه...
کودکان این جامعه...
هردو با هم به ارامش برسند...
سلام.خوب هستین؟
ممکنه روز عید نباشم.....پس پیشاپیش سال نو روبهت تبریک میگم...سال خوب و پر از شادی رو برات آرزومندم...سربلند باشی
عزیزم لینکیدمت
بلینکم
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند. روز و شب دارد. روشنی دارد،
تاریکی دارد.کم دارد،بیش دارد.
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام می شود
بهار می آید. (محمود دولت آبادی)